به عقیده ی من ایده "خطا" یا "محصول فرعی" چنین است :
در زمان نیاکان ما ، هنگامی که آنان در گروه های کوچکی مانند بابون ها می زیستند ، انتخاب طبیعی در مغز آنان میل به نیکوکاری را برنامه ریزی کرده است ، همانطور که میل جنسی ، حس گرسنگی ، بیگانه ترسی و غیره را ایجاد کرده است. یک زوج هوشمند می توانند آثار داروین را بخوانند و بدانند که علت غایی میل جنسی شان زادآوری است و همچنین بدانند که زن بخاطر مصرف قرص ضد بارداری نمی تواند تلقیح شود و در عین حال با دانستن این نکته میل جنسی شان فروکش نکند. میل جنسی ، میل جنسی است و توان آن در روان فرد ، مستقل از رانه داروینی غائی آن است. این میل قوی مستقل از علت غائی اش وجود دارد.
پیش نهاده من این است که همین نکته درمورد میل به نیکی کردن ، سخاوت ، شفقت و ترحم نیز صادق است. نیاکان ما فقط مجال داشته اند که به خویشان نزدیک و قدرشناسان بالقوه شان نیکی کنند . امروزه دیگر این محدودیت وجود ندارد ، اما قاعده ی سرانگشتی نیکی کردن همچنان پابرجاست. چرا که نباشد؟ میل نیکوکاری هم درست مثل میل جنسی است. وقتی میبینیم بیگناه بیچاره ای اشک میریزد ( حتی اگر خویشاوندمان نباشد و نتواند لطفمان را جبران کند) نمیتوانیم احساس ترحم نکنیم؛ درست همانطور که وقتی فردی از جنس مخالف را می بینیم ( حتی اگر کاملا نازا باشد یا موقتا قادر به تلقیح نباشد) شاید نتوانیم احساس شهوت نکنیم. هر دوی این موارد کجروی ، یا خطای رانه های داروینی هستند : خطاهایی لطیف و والا.
ریچارد داوکینز / پندار خدا / صفحه 178
- يكشنبه ۲ مهر ۹۶